Silence

Sunday, August 20, 2006

كمكم كن


كمكم كن كمكم كن نزار اينجا بمونم تا بپوسم كمكم كن
كمكم كن نزار اينجا لب مرگ و ببوسم
كمكم كن كمكم كن عشق نفريني بي پروايي ميخاد
ماهي چشمه كهنه هواي تازه ي دريايي ميخاد
دل من دريايي ي چشمه زندونه برام چكه چكه هاي آب مرثيه خونه برام
تو رگام به جاي خون شعر سرخ رفتنه تن به موندن نميدم موندنم مرگ منه
عاشقم مثل مسافر عاشقم عاشق رسيدن به انتها
عاشق بوي غريبانه ي كوچ تو سپيده غريب جاده ها
من پر از وسوسه هاي رفتنم رفتن و رسيدن و تازه شدن
توي يك سپيده ي طوسي سرد مصخ يك عشق پر آوازه شدن
كمكم كن كمكم كن نزار اين گمشده از پا در بياد
كمكم كن خرمن رخوت من شعله ميخاد
كمكم كن كمكم كن منو تو بايد به فردا برسيم
چشمه كوچيكه برامون ما بايد بريم به دريا برسيم
دل ما دريايي ي چشمه زندونه مونه چكه چكه هاي آب مرثيه خونمونه
تو رگه بودن ما شعر سرخ رفتنه كمكم كن كه ديگه وقت راهي شدنه
كمكم كن كمكم كن........

Friday, July 14, 2006

عشق هزار ساله

كيست كه از دو چشم من در تو نگاه مي كند
آينه ي دل مرا همدم آه مي كند
شاهد سرمدي تويي وين دل سالخورده من
عشق هزار ساله را بر تو گواه مي كند
اي مه و مهر روز و شب آينه دار حسن تو
حسن ، جمال خويش را در تو نگاه مي كند
دل به اميد مرهمي كز تو به خسته اي رسد
ناله به كوه مي برد ، شكوه به ماه مي كند
باد خوشي كه مي وزد از سر موج باده ات
كوه گران غصه را چون پر كاه مي كند
آن كه به رسم كجروان سر ز خط تو مي كشد
هر رقمي كه مي زند نامه سياه مي كند
مايه ي عيش و خوشدلي در غم اوست سايه جان
آن كه غمش نمي خورد عمر تباه مي كند
ه . ا . سايه

Sunday, July 02, 2006

عكس


تصميم داشتم يه شعر از سايه بنويسم ، تو عكسام دنبال
يه چيز مناسب ميگشتم كه چشم به اين خورد ، با اون نگاه
آشناش منو ياده سكوت تو ميندازه

Saturday, June 17, 2006

كوهنوردي





اينا عكساي كوهنوردي ديروزه كه از جاغرق شروع شد
تا نيشابور ، بايد اعتراف كنم اين طولاني ترين كوهنوردي
بود كه در تمام عمرم رفته بودم ايشالله دفعه بعد بينالود ، البرز
سبلان ، تفتان ، هيماليا ،اورست
خالي بندي تعطيل ، اگه عمري بود همين جاغرق

Thursday, June 01, 2006

دلتنگ

فقط وقتی میتونی دلتنگ بشی که لذت در کنار عزیزترینت بودن رو
، تجربه کرده باشی
خوب می فهمم چرا غروب غم انگیزه و طلوع همیشه کلمه امید رو
یدک میکشه خوب می فهمم چرا آدما جلو غریبه ها گریه نمی کنن

Wednesday, May 17, 2006

مرگ دوباره


در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چاره ای
حالی نماند تا بزنی فالی ای رفیق
خیری کجاست تا بکنی استخاره ای
هر پاره ی دلم لب زخمی ست خون فشان
جز خون چه می رود ز دل پاره پاره ای
از موج خیز حادثه مأمنی نماند
کشتی کجا برم به امید کناره ای
دیدار دل فروز تو عمر دوباره بود
اینک شب جدایی و مرگ دوباره ای
از چین ابروی تو دلم شور می زند
کاین تیغ کج به خون که دارد اشاره ای
گر نیست تاب سوختنت گرد ما مگرد
کاتش زند به خرمن هستی شراره ای
در بحر ما هرایینه جز بیم غرق نیست
آن به کزین میانه بگیری کناره ای
ای ابر غم ببار و دل از سایه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
ه.ا.سایه

Tuesday, May 09, 2006

همسفر

برای تنها خواننده این وبلاگ متروک
برای همسفر مهربان کوچه های تنهایی؟ یا بیقراری
برای تو
برای خدای مهربانم که در ظلمات تنهایی تنها ترم نکرد
من از سکوت بیزارم ، از آسمان ابری بی آفتاب بیزارم
از دروغ بیزارم ولی به تو امیدوارم به روزهای آفتابی امیدوارم
حتی به مرگ هم امیدوارم
قطعه پایین رو از اینجا کپی کردم بنظرم خیلی قشنگ اومد
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه نداشتن کسي است که الفباي دوست داشتن را برايت تکرار کند
و تو از او رسم محبت بياموزي
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاريست
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه پنهان کردن قلبي ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه نداشتن شانه هاي محکمي ست که بتواني به آن تکيه کني
و از غم زندگي برايش اشک بريزي
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي ست
که مجبوري آخرش را با جدائي به سرانجام رساني
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه نداشتن يک همراه واقعيست که در سخت ترين شرايط همدم تو باشد
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه به دست فراموشي سپردن قشنگ ترين احساس زندگي ست
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست
بلکه يخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست